داستان فیلم در مورد دو دزد و راهزن به نامهای «بوچ» و «ساندنس» است که به قطارها دستبرد می‌زنند. اما یکی از سرقت هایشان طبق برنامه پیش نمی رود و گروهی از مردان قانون تا دندان مسلح، شروع به تعقیب آن دو می کنند. وقتی آن دو می فهمند که این گروه تصمیم ندارند دست از تعقیب بردارند، تصمیم می گیرند به بولیوی بروند.

زمانی که یکی از دو برادری که صاحب یک مزرعه بزرگ در مونتانا هستند ازدواج می کند، ناخواسته در رقابت با یکدیگر قرار می گیرند...

"دد لانگورت" که پس از سرقت بانک در مکزیک فراری شده است فرصتی بدست می آورد تا طلاها را برداشته و همکارش "ریو" را تحویل قانون دهد. سالها بعد "ریو" از زندان گریخته و تصمیم به انتقام می گیرد...

مارشال "روستر کاگبرن" بطور ناخواسته با "اولا گودنایت" همراه می شود تا قاتلان پدر او را پیدا کنند...

هفت دلاور دوباره برگشته اند و این بار یک مکزیکی زورگوی دیگر بر دهکده فرمانروایی می کند تا اینکه آنها تصمیم می گیرند گروهی از مردان دلاور را جمع کرده و با انها مبارزه کنند فرماندهی این گروه باز هم برعهده یول براینر (کریس) است تا با این آشوبگران مبارزه کنند ...