دکتر هاوارد سرپرست یک کلینیک است که کار آن پاک کردن آن دسته از خاطرات افراد است که دوست ندارند آنها را در ذهن خود داشته باشند. کلینیکی که اغلب زوجها خصوصاً در روزهای نزدیک به ولنتاین به آن مراجعه میکنند تا خاطرات بدی را که از هم در ذهن خود دارند پاک کنند. تکنیسینهای کلینیک ابتدا مکان خاطرات مورد نظر را که به صورت لکههای روشنی روی مغز نمودار میشود، شناسایی کرده و سپس به محو کردن آن لکههای نور میپردازند. ابتدا کلمنتاین و سپس جول آگاهانه تصمیم به پاک کردن خاطرات مشترکشان میگیرند، اما حتی بعد از فراموشی یکدیگر....
پس از یک غیبت هفت ساله، شارلوت اندرگاست به سوئد سفر میکند تا دیداری دوباره با دخترش ایوا داشته باشد. این دو رابطه آشفتهای دارند: شارلوت مسئولیتهای مادری را برای شغلی بهعنوان پیانیست کلاسیک فدا کرد. در طول یک شب احساسی، این دو زخمهای گذشته را دوباره باز میکنند. شارلوت وقتی متوجه میشود که دختر معلول ذهنیاش، هلنا، از تیمارستان خارج شده و با ایوا زندگی میکند، شوک دیگری دریافت میکند.
پس از خراب شدن اتومبیل در مورد سیم پیچ جاده مالهالند یک زن فراموشی ، او و یک جستجوی امیدوارکننده هالیوود برای یافتن سرنخ ها و پاسخ هایی را در لس آنجلس در یک کار پیچیده فراتر از رویاها و واقعیت ، جستجو می کند.