یک گانگستر یهودی پس از سی سال به قسمت شرقی شهر منهتن برمیگردد تا با خاطرات و تلخیهای دوران گذشتهی خود روبرو شود.
«آنتونیو سالیری» معتقد است که موسیقی موتزارت آوایی الهی است. آو آرزو می کرد همچون موتزارت یک موسیقیدان حرفه ای بود تا می توانست با نوشتن آهنگ، خدا را پرستش کند. اما او نمی تواند درک کند که چرا خدا به چنین موجود مبتذلی این استعداد را عطا کرده تا نماینده ی او باشد. حسادت سالیری به دشمنی با خدایی می انجامد که بزرگی اش را با دادن چنان استعدادی به موتزارت به اثبات رسانده بود. سالیری خود را برای گرفتن انتقام آماده می کند...
«تامی» پس از گرفتن عفو مشروط، از زندان آزاد شده و پیش خانوادهاش برمیگردد. او متوجه میشود که اهالی آن منطقه مجبور به ترک زمین و خانههایشان شدهاند و خانوادهی خودش نیز، آمادهی سفر به کالیفرنیا برای کار و ادامه زندگی است.
سرنوشت دو زن – هر دو مبارزانی با کفایت – در دوران «سلسله ی چینگ» در هم گره می خورد؛ یکی «زی یی» و دیگری «یئو» که سرانجام به یک رویارویی خشنونت بار و شگفت انگیز کشانده می شوند ...
«مارکیز دو مرتوی» (کلوز) و «ویکونت دو و المونت» (مالکوویچ)، اشراف زاده هایی که سابقا دل باخته ی یک دیگر بودند، اینک اوقات شان را صرف نقشه های اغواگرانه و تلافی جویانه می کنند...
سال 1787 کشتی بونتی بندر انگلستان را ترک می کند. هدف از این سفر رسیدن به تاهیتی و بار زدن مواد غذایی است. کاپیتان بلای هر کاری می کند تا هرچه سریع تر به مقصد برسد...