فارست گامپ مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است. در کورکی به طور معجزه اسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایینتر است. مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد. بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند. به جنگ ویتنام می رود و به عنوان قهرمانی دست پیدا می کند. و حتی عاشق می شود.

داستان این فیلم درباره چهار معلم است که با الهام از نظریه فیلسوف نروژی درباره اینکه انسان با میزان ثابتی از الکل در خون متولد می شود که آن مقدار 0.5 درصد و بیش از حد پایین است، سعی می‌کنند در زندگی روزمره شان خود را با الکل مست نگه دارند.

بن ( رابرت دنیرو ) پیرمرد بازنشسته ای است که تصمیم می گیرد که دوباره به بازار کار برگردد، اما در عین حال می داند که بازگشتنش به کار با شرایطی که دارد، بسیار سخت است. به همین منظور، وی به سراغ اعضای اداره کننده یک سایت آنلاین فشن می رود که همه کاره این مجموعه دختری به نام جولز استین ( آن هاتاوی ) می باشد. بن در این شرکت به عنوان کاراموز مشغول به کار می شود و رفته رفته به دلیل تجربه های بسیار خوبی که در زندگی کسب کرده، در دل افراد جا باز می کند ...

یک دختر دبیرستانی سال بالایی وقتی می‌فهمد که برخی دوستان خوشگل‌تر و تودل بروترش لقب داف (دوست چاق و زشت) را به او داده‌اند، دست به انقلاب طبقاتی اجتماعی می‌زند...