«لیلو» دختری تنها و اهل هاوایی است که یک سگ کوچک زشت را برای نگهداری قبول میکند و او را «استیچ» مینامد…
داستان فیلم در سال ۲۲۳۳ اتفاق می افتد ، ولی به طرز خاصی یادآور فیلم های قدیمی هالیوودی در ژانر فضایی است.این بار دو پسر جوان مشتاق با نامهای جیمز و اسپاک با گروهی از اعضای سفینه فضایی برای نجات دنیا از شر نیروهای شیطانی فضایی اقدام به سفر به نقاط ناشناخته فضا می کنند و جیمز که در دوران بچگی پس از نجات از یک حادثه رانندگی با یکی از موجودات فضایی دیدار کرده است برای این سفر بسیار مشتاق است اما در این سفر با اتفاقات و زندگی های عجیبی روبرو می شود...
صاحب یک فروشگاه موادغذایی در گرینویچ ویلیج به نام «مایلز مانرو» (آلن) با اکراه برای عمل جراحی به بیمارستان می رود. زمان، سال 1973 است. عمل ناموفق می ماند و پزشکان به سرعت او را منجمد می کنند. «مایلز» دویست سال بعد بیدار می شود و خود را در دنیایی پیش رفته و نامأنوس می یابد...
با همسری بیمار، پدری گرفتار یک هوش مصنوعی واقعی را به خانه میآورد - فقط اینکه متاسفانه این کمک جدید خودآگاه، همه چیزهایی را که خانواده جدیدش ارائه میدهد، مانند محبت صاحبش، را میخواهد. و او برای به دست آوردن آن، حاضر است دست به قتل بزند.
موشی به نام رتسو رویای مشهور شدن در عرصه نمایش را دارد. او تصادفاً با تخم جوجه اردک زشت برخورد میکند و او را به داخل یک لانه اردک میاندازد و در آن جا ادعا میکند که پدر جوجه اردک است و…