این فیلم داستان شاهزادهای به نام جودا بنهور- است که ناجوانمردانه به جرم سوءقصد به جان فرستاده سزار، توسط دوست رومیاش دستگیر و به بردگی و بندگی فرستاده میشود و دیگر اعضای خانوادهاش هم به سیاهچال فرستاده میشوند. او پس از عبور از ماجراهای بسیار به موطن خویش بازمیگردد تا انتقام گیرد و خواهر و مادرش را رهایی بخشد…
«تامی» پس از گرفتن عفو مشروط، از زندان آزاد شده و پیش خانوادهاش برمیگردد. او متوجه میشود که اهالی آن منطقه مجبور به ترک زمین و خانههایشان شدهاند و خانوادهی خودش نیز، آمادهی سفر به کالیفرنیا برای کار و ادامه زندگی است.
«چارلی بابیت» (تام کروز) جوانی که غرق تجارت اتومبیل های لوکس است؛ درست زمانی که برای تعطیلات به همراه دوست دخترش «سوزانا» به پالم اسپرینگ رفته بود با خبر می شود پدرش فوت کرده. چارلی برای رسیدگی به مایملک پدرش به سینسیناتی اوهایو می رود و متوجه می شود خانه ۳ میلیون دلاری پدر به یک موسسه ی نگهداری بیماران روانی داده شده، جایی که برادر نادیده اش، «ریموند» (داستین هافمن) که دچار بیماری اوتیسم است در آنجا زندگی می کند، و او تنها صاحب یک اتومبیل بیوک رود مستر کلاسیک است!
فیلم مجموعهای از خردهروایتها است که در طول یک شب برای تاکسیها و مسافرانشان در پنج شهر متفاوت رخ میدهد: لسآنجلس، نیویورک، پاریس، رم و هلسینکی.