یک مرد غیر معتدل به نام «توماس ادوارد لورنس» که با عنوان های مختلفی لقب گرفته است، از قهرمان گرفته تا شارلاتان و سادیسمی، خود را جای یک سرباز گمنام می زند و برای جستجوی افتخار به سمت بیابان های عربستان می رود. داستان با نشان دادن مرگ لورنس در ۴۷ سالگی به علت تصادف با موتور سیکلت در لندن شروع می شود و سپس به زمان قبل بر می گردد و ماجراجویی های او را نشان می دهد: سال ۱۹۱۶ که یک افسر جوان باهوش در کایرو بود و ماموریتی برای تحقیق در شورش عرب ها علیه ترک ها در جنگ جهانی اول به او داده شد. او در بیابان های عربستان ارتشی غیر نظامی از عرب ها تشکیل داد و برای مدت دو سال با کارهایی نظیر حمله های بیابانی، تصادف های قطار و حمله ی شترها، ترک ها را به ستوه آورد. در نهایت، او ارتش خود را به سمت شمال هدایت می کند و به یک ژنرال انگلیسی برای نابودی امپراتوری عثمانی کمک می کند.

مرد كارآزموده و سرد و گرم چشیده‏اى به نام « كریس » ( براینر )، هم‏راه با شش هفت‏تیركش ماهر دیگر - « وین » ( مكویین )، « بریت » ( كوبرن )، « اورایلى » ( برانسن )، « چیكو » ( بوخهولتس )، « هرى لاك » ( دكستر ) و « لى » ( وون ) - برابر راهزنانى به سركردگى « كالورا » ( والاك )، دفاع از جمعى از دهقانان مكزیكى را به عهده مى‏ گیرند...

فرانک ت. هاپکینز (مورتنسن)، افسر سواره نظام امریکا، در ملاقاتی در نیویورک، با عزیز (الکسی – مال) آشنا می شود که یکی از دستیاران شیخ ریاض (شریف)، عربی ثروتمند است. شیخ صحبت قابلیت های هاپکینز را شنیده و مایل است که او در اقیانوس آتش (مسابقه ی اسب دوانی سالانه ای که شرکت کنندگانش مسافتی سه هزار مایلی را از عربستان تا عراق می پیمایند) شرکت کند…