جنگ جهانی دوم، سال ۱۹۴۴. «سرگرد رایسمن» (ماروین)، افسر امریکایی مستقر در انگلستان، مأموریت می گیرد که با استفاده از دوازده سرباز محکوم (به دلیل قتل، تجاوز یا دزدی)، قصری در فرانسه ی اشغال شده (محل گرد آمدن تعدادی از امرای ارتش آلمان) را منفجر کند.

«جووانا» روزهای شاد ازدواجش با «آنتونیو» را در اوایل جنگ جهانی دوم به یاد می‌آورد. این که «آنتونیو» برای نرفتن به جبهه جنگ خود را به دیوانگی زده، ولی با کشف حقه‌اش، دو راه بیشتر برایش باقی نمی‌ماند ...