داستان فیلم در مورد ویل هانتینگ جوان ۲۰ سالهای است که در دانشگاه امآیتی سریدار است و نبوغی ذاتی در زمینه ریاضیات دارد اما استعداد خود را باور ندارد. استلا اشکارسگورد بازیگر سوئدی در نقش جرالد لمبیو پروفسور ریاضی دانشگاه امآیتی که استعداد ویل هانتینگ را کشف میکند، رابین ویلیامز در نقش روانشناسی که با ویل هانتینگ گفتگو میکند و بن افلک هم در نقش چاکی سالیوان دوست صمیمی ویل هانتینگ در این فیلم بازی میکنند. لورنس بندر تهیهکننده و سو آرمسترانگ، جاناتان گوردون، باب وینشتین و هاروی وینشتین تهیهکنندگان اجرایی فیلم ویل هانتینگ نابغه بودهاند. ژان یوس اسکافیر مدیر فیلمبرداری، ملیسا استوارت طراح تولید، جیمز مکآتیر کارگردان هنری، یارو دیک طراح صحنه و بئاتریکس آرونا پاستور طراح لباس و کری باردن، بیلی هاپکینز و سوزان اسمیت انتخابکننده بازیگران و تعیین نقشهای فیلم بودهاند.[۲]
روزنامه نگارى به نام «مارچلو روبینى» ( ماسترویانى ) با نوشتن مطالب جنجالى و داستان رسوایى ها تأمین معاش مى كند. او در حالى كه جاه طلبى هاى ادبى نیز دارد در منجلاب جامعه ى فاسد رم گرفتار آمده و بى اعتنا به اصول اخلاقى مى كوشد تا خودش را پیدا كند.
دختری و پسری با تفکر های اجتماعی متفاوت در طول سفر خود با کشتی تایتانیک عاشق هم دیگر می شوند آنها می خواهند بعد از سفر با هم ازدواج کنند اما …. حواشی فیلم : تایتانیک فیلمی حماسی-عاشقانه به نویسندگی و کارگردانی جیمز کامرون ساخته شده در سال ۱۹۹۷ کمپانیهای پارامونت پیکچرز و فاکس قرن بیستم است. فیلمنامه تایتانیک آمیزهای از واقعیت و افسانهاست. بسیاری از منتقدان این فیلم را ستودهاند و آن را در زمره برترین فیلمهای تاریخ سینمای جهان قرار دادهاند. از لحاظ فروش نیز این فیلم یک پدیده بود و در سال ۱۹۹۷ با ۱٫۸ میلیارد دلار فروش به عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای جهان در زمان خود شد. در حال حاضر این فیلم بعد از فیلم آواتار دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای جهان است. در سال ۲۰۱۲ نیز به مناسبت صدسالگی غرق شدن تایتانیک، کامرون نسخه سه بعدی این فیلم را روانه گیشهها کرد. اکران دوباره این فیلم نیز با فروش نزدیک به ۴۵۰ میلیون دلاری همراه بود، که سرانجام این فیلم توانست به فروش ۲٫۱۸۵ میلیارد دلاری برسد. و به دومین فیلمی تبدیل شود که بیش از دو میلیارددلار فروش داشته است.
هزار توی پن" فیلمی است فانتزی تاریک به زبان اسپانیایی محصول سال ۲۰۰۶ میلادی که گیرمو دل تورو نویسندگی و کارگردانی آن را به عهده دارد. اوفلیا (ایوانا باکرو)، دختر بچهای که با مادر باردار و ناپدریاش، یک نظامی فاشیست، در زمان جنگهای داخلی دوران ژنرال فرانکو، دیکتاتور اسپانیا زندگی میکند. او روزی حشرهای شبیه یک پری میبیند که او را به یک «هزارتو» اسرارآمیز هدایت میکند که به دنیای زیرزمینی ختم میشود. اینجاست که وی با یک فان برخورد میکند و در دنیای خیال و واقعیت ماجراهایی را پشت سر میگذارد...
«فیلیپ گاستونه» دزدی است که از سیاهچالی در آکیلا می گریزد و از این رو مامورین شروع به تعقیب او می کنند. در آستانه دستگیر شدن او، «کاپیتان ناوارو» با او دوست می شود...
جایی میان کارولاینای شمالی و جنوبی. «سیلر ریپلی» (کیج) جلوی چشم های محبوبه اش، «لولا» (درن)، مردی را که با چاقو به او حمله کرده، می کشد و به زندان می افتد. اما بیست و دو ماه و هجده روز بعد که آزاد می شود «لولا» با این که مادرش «ماری یتا» (لد) ملاقات آن دو را ممنوع کرده، به دیدنش می رود. عشاق از شهر می روند و به سوی نیو اورلیانز به راه می افتند...
لاکپشتهای نینجا تلاش میکنند جهان را از چنگ اهریمنی که قصد نابودی دنیا را دارد نجات دهند.