در سال ۱۹۸۵ متفاوت با واقعیت، ابرقهرمانان در میان مردم وجود دارند. قاتل یکی از ابرقهرمانان سابق، رورشاک را به دنبال رد خود می کشد و در این بین چیزی را فاش می کند که می تواند سرنوشت دنیا را متفاوت با چیزی که ما میشناسیم رقم بزند.

نیکولای دالچیمسکی، یک مامور دیوانه کا.گ.ب، دفترچه ای پر از اسامی ماموران مخفی کا.گ.ب «خوابیده» را که در دهه 1950 به ایالات متحده فرستاده شده بودند، می دزدد. این ماموران تکالیف خود را تحت هیپنوتیزم انجام دادند، بنابراین تا زمانی که یک بیت از شعر رابرت فراست به آنها گفته نشود، نمی توانند مأموریت خود را به خاطر بسپارند. دالچیمسکی به ایالات متحده فرار می کند و شروع به تماس با این عواملی می کند که اقدامات خرابکارانه علیه اهداف نظامی انجام می دهند.