«تامی» پس از گرفتن عفو مشروط، از زندان آزاد شده و پیش خانواده‌اش برمی‌گردد. او متوجه می‌شود که اهالی آن منطقه مجبور به ترک زمین و خانه‌هایشان شده‌اند و خانواده‌ی خودش نیز، آماده‌ی سفر به کالیفرنیا برای کار و ادامه زندگی است.

سال 1962. چهار دوست برای گذراندن شبی گرد می آیند: «استیو» (هوارد) مشتاق رفتن به دانشگاه است؛ «کورت» (دریفوس) برای ترک شهر تردید دارد؛ «جان» (له مات) قهرمان مسابقات اتوموبیل رانی است و «تری» (اسمیت) در پی سرگرمی های دوران جوانی...

یک تیم هاکی که در حال شکست خوردن است موفق می شود با مبارزه دائمی و استفاده از خشونت در بازیهایش به موفقیت دست پیدا کند...

وقتی آقای هریگان فوت می‌کند، نوجوانی که با او دوست شده بود و کارهای عجیب و غریبی برای او انجام می‌داد، تلفن هوشمند آقای هریگان را پیش از دفن در جیب وی می‌گذارد و وقتی جوان تنها پیامی برای دوست مرحوم خود می‌گذارد، از دریافت پیامک برگشتی شوکه می‌شود.

«هری دالتن» (برازنان)، زمین شناس متخصص آتش فشان ها، برای تحقیق به شهری نزدیک قله ی آتش فشان اینک خاموش دانته می رود و از نشانه هایی در می یابد که آتش فشان هنوز فعال است. شهردار شهر که مادری مجرد به نام «ریچل واندو» (همیلتن) است، حرف او را می پذیرد، اما دیگر مسئولان به دلیل توریستی بودن منطقه، حاضر نمی شوند مردم را به فرار از شهر وادارند.