یک مرد غیر معتدل به نام «توماس ادوارد لورنس» که با عنوان های مختلفی لقب گرفته است، از قهرمان گرفته تا شارلاتان و سادیسمی، خود را جای یک سرباز گمنام می زند و برای جستجوی افتخار به سمت بیابان های عربستان می رود. داستان با نشان دادن مرگ لورنس در ۴۷ سالگی به علت تصادف با موتور سیکلت در لندن شروع می شود و سپس به زمان قبل بر می گردد و ماجراجویی های او را نشان می دهد: سال ۱۹۱۶ که یک افسر جوان باهوش در کایرو بود و ماموریتی برای تحقیق در شورش عرب ها علیه ترک ها در جنگ جهانی اول به او داده شد. او در بیابان های عربستان ارتشی غیر نظامی از عرب ها تشکیل داد و برای مدت دو سال با کارهایی نظیر حمله های بیابانی، تصادف های قطار و حمله ی شترها، ترک ها را به ستوه آورد. در نهایت، او ارتش خود را به سمت شمال هدایت می کند و به یک ژنرال انگلیسی برای نابودی امپراتوری عثمانی کمک می کند.

دو سرباز انگلیسی در هند تصمیم می گیرند از ارتش استعفا داده و به سرزمینی بروند که بعد از اسکندر هیچ سفید پوستی در آنجا پا نگذاشته است...

مانی، دیگو و سید درمی یابند، که عصر یخبندان رو به اتمام است و برای همین، با حیوانات دیگر برای رفتن به اراضی مرتفع‌تر، همراه می‌شوند. اما…

باب اسفنجی در جستجوی دستور پخت به سرقت رفته ای وارد ماجرایی می‌شود که او را به دنيای انسان‌ها می‌آورد، جایی که با يک دزد دريایی درگير می‌شود و...