"دون ویتو کورلیونه"، بزرگ یک "خانواده" مافیایی نیویورکی است. وقتی یک گنگستر تحت حمایت "سولوتزو"، یک خانواده مافیایی دیگر، قصد خود را مبنی بر فروش و پخش موادمخدر در سراسر نیویورک اعلام می‌کند، مشکلات شروع می‌شود. دون ویتو مخالف این کار است و به پولی که از "باج" و قمارخانه‌ها و غیره درمی‌آورد، راضی است. بنابراین به جانش سوءقصد می‌کنند. سپس سولوتزو، یکی از مشاوران دون ویتو را می‌رباید و او را وادار می‌کند تا پسر دون ویتو را به فروش موادمخدر راضی کند. اما هنگامی‌که سولوتزو خبردار می‌شود که دون ویتو هنوز زنده است، نقشه‌هایش به باد می‌رود …

«رندل پاتریک مک مورفی» (جک نیکلسون) را به جرم تجاوز دستگیر می‌کنند و به حکم دادگاه او را برای بررسی وضعیت روانی اش به بیمارستان روانی ایالتی می‌فرستند. مک مورفی، با مقررات سخت و غیر انسانی تیمارستان که توسط زن سرپرستاری (پرستار رچد با بازی لوئیز فله چر)اعمال می‌شود مخالفت می‌کند. این مخالفت ها باعث دشمنی پرستار با وی می شود و پس از جدالی بین این دو مک مورفی را به بخشی می فرستند که به وی شوک الکتریکی وارد می شود. بعد از وارد کردن شوک الکتریکی به سر او ... ترجمه از رضا بهادری

کازینو ازیک سو به عنوان دنباله ای برای دوستان خوب (ساخته ی خود اسکورسیزی، 1990) محسوب می شود، ولی در واقع درطول سه ساعت، مالامال از عشق دیوانه وار به سینما وتمهیدان آن است. ـ دایتان: سرگذشت یک کازینو در لاس وگاس، چندوچون اداره ی آن و پشت پرده ی رابطه های گردانندگانش، به ویژه رابطه ی «اِیس» (دنیرو)، مدیر کاردان و موفق کازینو با دوست خشن و مهارناپذیرش، «نیکی» (پشی) و همسر ولنگار وغیرقابل اعتمادش، «جینجر» (استون)...

ندیمه‏ ى جوانى ( فونتین ) در تعطیلات با «ماکسیم د وینتر» ( اولیویر ) صاحب قصر باشکوه ماندرلى آشنا می‏شود که همسر اولش، « ربکا »، را از دست داده است و با قبول پیشنهاد ازدواج او، بانوى تازه ى ماندرلى می‏شود؛ اما یاد و خاطره‏ ى « ربکا » روى زندگیشان سایه انداخته است...

دره‏ ى پر بركت سالیناس كالیفرنیا ، سال 1917 . « آدم تراسك » ( ماسى ) ، زارع كاهوكار صادق و مذهبى ، دو پسر جوان دوقلو به نام‏هاى « كال » ( دین ) و « آرون » ( داوالوس ) دارد . اما « كال » ، غمگین و ناراحت ، مدام براى خودش و خانواده مشكل مى‏ سازد .

در سال ۱۳۲۷ میلادی، یک راهب بنام «ویلیام» در حال تحقیق بر روی چندین مرگ مرموز در یک صومعه ی دور افتاده است...

جکی براون مهماندار هواپیمایی است که پول های یک فروشنده اسلحه را جابه جا می کند. وی در یکی از ماموریت های خود توسط دو نفر از مامورین پلیس دستگیر می شود. آنها از وی می خواهند که با آنها همکاری کرده و باعث دستگیری فروشنده اسلحه و در نتیجه آزادی خود شود. جکی می داند که درصورت لو دادن حتی نام رئیس خود، زنده نخواهد ماند. در این میان با مکس چری آشنا می شود که ضمانت وی را برای آزادی از زندان بعهده گرفته است. حال جکی باید نقشه ای برای رها شدن از دست مامورین پلیس و فروشنده اسلحه بیابد.