«لِستر» نزدیک به 14سال است که برای مجلهای مطلب مینویسد. او که از شرایط شغلی خود ناراضیست در زندگی زناشویی و خانوادگی خود نیز دچار مشکل میباشد و نمیتواند با همسر و دخترش ارتباط برقرار کند. درحالیکه «لِستر» انگیزهاش را کاملا از دست داده، به صورت اتفاقی با دیدن دختری نوجوان به نام «آنجلا»، به او علاقمند شده و انگیزهای برای زندگی پیدا میکند.
یک کارشناس امنیتی بانک با دختری همکاری میکند تا سه صندوق محافظت شده با 1.5 میلیون دلار پول نقد که متعلق به سه جنایتکار است را از یک بانک با تکنولوژی امنیتی بالا در هامبورگ، آلمان به سرقت ببرد ...
بیهتر، که از عشق ناامید است، عدنان، یک مرد مسن ثروتمند و مورد احترام را راهی برای خروج از باور رایجی میبیند که جامعه و مادر مادیگرایش به او دادهاند. اما بهزودی متوجه میشود که از توجه او راضی نیست و نیازهای دیگری دارد.