ال اندرسون ناچار میشود جایگزینی برای گله دار خود که او را برای بیوستن به جویندگان طلا ترک کرده بود پیدا کند تا مراتع بالای 400 مایل خود را به او بسپارد. ان بترسون پیشنهاد میدهد تا از پسران مدرسه برای این کار استفاده کند. اندرسون از مدرسه بازدید میکندا اما بسران او را متقاعد نمیکنند. صبح روز بعد تعدادی از پسران مراتع اندرسون را به سوار کار نشان می دهند. اندرسون قابلیتهای پسر را برای اسبداری تسن میکند سیمارون با سردسته بسر بچه در گیر میشوند با وجود انکه اندرسون توانای های او را تائید میکرد اما به دلیل عصبانیت ذاتی اش او را بیرون میکند. و ناچار میشود گروه پسران را استخدام کند …

بعد از اینکه یک گروه سواره نظام، توسط قبیله سرخپوستان قتل عام می شوند، تنها دو تن موفق می شوند زنده بمانند، "هونوس"، سربازی ساده لوح که خود را وقف وظیفه اش کرده و"کرستا" زن جوانی که بعد از دو سال زندگی با سرخپوستان با آنها احساس نزدیکی می کند. آنها با کمک هم باید به پایگاه مرکزی سواره نظام برسند...

کت بالو،دختر جوانی است که برای آموزگاری آموزش دیده است. تبهکاری به نام “تیم استراون” پدر گله دار کت را می کشد. کت نیز با کمک “کید شلین”که ششلول بندی پیر و دائم‌الخمر است به انتقام جویی برمی آید و در این راه در آستانه اعدام قرار می گیرد. داستان فیلم از جایی آغاز می شود که کت در زندان، خود را برای مراسم اعدام آماده می کند و در لحظات آخر پیش از به دار آویخته شدن، خاطرات خود را مرور می کند.