داستان فیلم که در قرن نوزدهم اتفاق می افتد، بر روی زنی به نام ماری د هیریدیا تمرکز دارد که برای پرداخت بدهی های پدرش، با شاعری به نام آنری دو رینیه ازدواج می کند. این در حالی است که ماری مرد دیگری به نام پیر لوئی را دوست دارد که او هم یک شاعر است و همواره در حال سفر و سیاحت است…

کوئین، مردی روان‌رنجور، مبتلا به یک بیماری بی‌خطر چشمی تشخیص داده می‌‌شود و کمی بعد زندگی او به هم می‌ریزد. او پس از آنکه همکار زیبایش، کلسی، اعتراف می‌کند که به او علاقه‌مند است؛ برنامه‌هایش برای پیشنهاد ازدواج به دوست‌‌دختر دیرینه‌اش، دوون، به حدس و قیاس قرار می‌دهد.پس از صحبت با بهترین دوستش، جیمسون، او به‌طرز ناشیانه‌ای سعی می‌کند شک و تردیدهای خود را به دوون توضیح دهد، اما پیشنهاد احتمالی او به جدایی منجر می‌شود. هنگامی که دوون به پاریس فرار می‌کند، کوئین به دنبال او می‌رود تا با آخرین تلاش خود "شخص مورد نظر" را دوباره به دست آورد.