مِری یک دختر ۸ ساله است که با انبوهی از سؤالات در استرالیا، حومه ملبورن زندگی میکند. و مَکس نیز در سن ۴۴ سالگی، مبتلا به اختلال عصبی سندرم آسپرگر در نیویورک زندگی میکند. روزی مری با مادرش به پست میروند. و مری از یک کتاب آدرس، یک نفر را انتخاب میکند. و به مکس نامه میفرستد. مری و مکس با هم دوست میشوند. و برای یکدیگر نامه ارسال میکنند. نامههای مری از سؤالاتی که ذهن هر کودکی را مشغول میکند، تشکیل شده بود، همانند: بچهها چگونه به وجود میآیند؟ و غیره… این ارتباط ادامه داشت. تا زمانی که مری در مورد عشق از مکس سؤال میکند. و از آنجایی که عشق برای مکس دستنیافتنی بود، مکس بعد از مدتی فکر کردن، بیمار میشود. بعد از ۸ ماه بستری بودن…
به طور ناگهانی یک مدیر سابق اجرایی رنج عصبی را تجربه می کند که ...
مدلی فرانسوی - کانادایی به نام «دانیل برتون» (کیدر) با مرد سیاه پوستی به نام «فیلیپ وود» (ویلسن) آشنا می شود و او را به آپارتمان خود می برد. فردای شب آشنایی، خبرنگاری به نام «گریس کالیر» (سالت) که در آپارتمان مقابل «دانیل» زندگی می کند، شاهد قتل «فیلیپ» می شود...