وقتی کورالین به خانهای قدیمی نقل مکان میکند، احساس میکند مورد نارضایتی و بیتوجهی والدینش قرار گرفته است. او دری مخفی با راهرویی آجری پیدا میکند. در طول شب، او از راهرو عبور میکند و دنیایی موازی را مییابد که در آن همه به جای چشم، دکمه دارند با پدر و مادری مهربان و تمام رویاهایش به حقیقت میپیوندند. وقتی مادر دیگر از کورالین دعوت میکند تا برای همیشه در دنیای او بماند، دختر امتناع میکند و متوجه میشود که واقعیت جایگزینی که در آن به دام افتاده است، تنها ترفندی برای به دام انداختن او است.
بالاخره روز فارغالتحصیلی مای از دبیرستان فرا میرسد. در حالی که ساکوتا مشتاقانه منتظر دوست دخترش است، یک دانشآموز دبستانی که دقیقا شبیه مای است جلوی او ظاهر میشود. ساکوتا مشکوک است، و با وجود دلایل اشتباه... در همین حال، پدر ساکوتا و کائده ناگهان تماس میگیرد و میگوید که مادرشان میخواهد کائده را ببیند. او بهدلیل وخامت حال کائده در بیمارستان بستری شده بود، پس یحتمل حالا چه چیزی میتواند از او بخواهد؟
دختری به نام "ماری" با یک گل عجیب و غریب برخورد میکند که قدرتهای جادویی برای او به ارمغان میآورد و ...