یک گانگستر یهودی پس از سی سال به قسمت شرقی شهر منهتن برمی‌گردد تا با خاطرات و تلخی‌های دوران گذشته‌ی خود روبرو شود.

داستان فیلم مربوط به دکتر روانشناسی است که با استفاده از علم روانشناسی می‌تواند محیط اطراف خود و انسان‌های آن را تحت تأثیر قرار دهد و خیلی راحت بر آنها مسلط شود. کم تر کسی می‌توانست جلوی او طاقت بیاورد وی علی رغم کارهایش فردی آزادی خواه بود و میخواست مانند بقیه انسان‌ها زندگی کند ولی پلیس مسئله را بسیار خطرناک دانسته بود و سعی می‌کرد وی را در زندان‌های امنیتی نگهداری کند . وی به خون خواری نیز معروف شده و در مواردی به کندن پوست صورت، جویدن گردن و رگ‌های قربانی نیز دست می‌زد.

«آنتونیو سالیری» معتقد است که موسیقی موتزارت آوایی الهی است. آو آرزو می کرد همچون موتزارت یک موسیقیدان حرفه ای بود تا می توانست با نوشتن آهنگ، خدا را پرستش کند. اما او نمی تواند درک کند که چرا خدا به چنین موجود مبتذلی این استعداد را عطا کرده تا نماینده ی او باشد. حسادت سالیری به دشمنی با خدایی می انجامد که بزرگی اش را با دادن چنان استعدادی به موتزارت به اثبات رسانده بود. سالیری خود را برای گرفتن انتقام آماده می کند...

فیلم مجموعه‌ای از خرده‌روایت‌ها است که در طول یک شب برای تاکسی‌ها و مسافرانشان در پنج شهر متفاوت رخ می‌دهد: لس‌آنجلس، نیویورک، پاریس، رم و هلسینکی.