جانی هوکر، کلاهبرداری خورده‌پا، از دویل لانگان، رئیس مافیایی بزرگ بدون آنکه بداند دزدی می‌کند. لانگان خواهان انتقام از این بی‌حرمتی است. پس از اینکه یکی از همکاران هوکر، لوتر، کشته می‌شود او فرار کرده و نزد هنری گوندورف رابط لوتر می‌رود. هوکر می‌خواهد از توانایی گوندورف استفاده کند تا بتواند لانگان را بکشند. از اینرو، آن‌ها نقشه‌ای پیچیده را طراحی می‌کنند و از برخی افراد نیز کمک می‌گیرند که خود خواهان سهم هستند. در این نقشه هوکر و گوندورف باید از تمامی استعدادهای خود و کمی اعتماد به نفس استفاده کنند

بعد از اینکه یک گروه سواره نظام، توسط قبیله سرخپوستان قتل عام می شوند، تنها دو تن موفق می شوند زنده بمانند، "هونوس"، سربازی ساده لوح که خود را وقف وظیفه اش کرده و"کرستا" زن جوانی که بعد از دو سال زندگی با سرخپوستان با آنها احساس نزدیکی می کند. آنها با کمک هم باید به پایگاه مرکزی سواره نظام برسند...

یک کلاهبردار حرفه ای، زنی جوان و جذاب را به کار می گیرد. اما زمانی که رابطه ای عاشقانه میان این دو شکل می گیرد، اوضاع پیچیده می شود و...

بچه گربه‌ای سر راهی توسط مرکز نگهداری کودکان بی‌سرپرست شهر سنت ریکاردو پیدا شده و بزرگ می‌شود. این بچه‌گربه در این مرکز با یک تخم‌مرغ به نام هامتی الکساندر دامتی آشنا می‌شود و با یکدیگر پیمان برادری می‌بندند. از همان کودکی آن دو در جستجوی لوبیای سحرآمیز بودند و برای به‌دست آوردن آن دست به هر کاری از جمله سرقت‌های کوچک و سر انجام بزهکاری می‌زدند.

وقتی یک غریبه وارد شهری غربی می شود،اطلاع پیدا می کند گله داری که در جستجوی اوست به قتل رسیده.بعدها او متوجه می شود مردم شهر رفتار عجیبی داشته و با برخی از آنها به مشکل بر می خورد...

«جوئل» که مدیر یک کارخانه است، با مشکلات کاری و شخصی اش دست و پنجه نرم میکند. از طرفی به نظر می رسد که همسرش به او خیانت کرده، و از طرفی کارمندانش قصد سوء استفاده از او را دارند...