خانواده‌ای از ابرقهرمان‌هایی که سعی می‌کنند زندگی کاملاً معمولی‌ای را در بین مردم داشته باشند، از روی اجبار وارد یک نبرد می‌شوند تا دنیا را نجات دهند …

فرانسیس ایکس هامل (اد هریس) یک فرمانده سرتیپ و ژنرال دریادار آمریکایی است که به خاطر بی عدالتی و بی توجهی یعنی عدم ترفیع درجه و حمایت مادی و معنوی برای خود و خانواده‌شان در دستگاه نظامی و حکومتی به همراه همتایان دریادار با رتبه‌های پائین تر خود تصمیم به قیام به شیوه‌ای غیر انسانی می‌گیرند. وی و نیروهایش به انبار سلاحی حمله می‌کنند و تعدادی موشک مسلح به عامل عصبی وی.ایکس می‌ربایند. سپس به جزیره آلکاتراز هجوم می‌برند و در زندان آلکاتراز ۸۱ توریست را که برای گردش و تفریح و بازدید زندان آماده‌اند در سلول‌های زندان گروگان می‌گیرند و …

الف) «رابرت کلیتن دین» (اسمیت)، پدری مهربان، همسری وفادار و وکیل دادگستری، به فروشگاه می رود تا برای همسرش هدیه ای بخرد. اما خودش نمی داند که در ساک خریدش، نواری ویدئویی انداخته اند که قتل اخیر سناتوری امریکایی را به دست «توماس رنولدز» (وویت)، یکی از مأموران فاسد و رده بالای سازمان امنیت آن کشور، نشان می دهد. دیری نمی گذرد که «رنولدز» به تعقیب «دین» می پردازد تا نوار را به چنگ آورد. ب) یک وکیل زمانی که به طور تصادفی شواهد کلیدی دال بر یک جنایت با انگیزه سیاسی دریافت می‌کند، مورد هدف یک سیاستمدار فاسد و آدم‌کش‌های آژانس امنیت ملی او قرار می‌گیرد.

یک پلیس مخفی در یک گروه زیرزمینی از مسابقه دهندگان خیابانی نفوذ می‌کند. اما وقتی که دوستان جدیدش در این گروه به مظنونین اصلی پرونده تبدیل می‌شوند، وفاداری‌اش به پلیس زیر سؤال می‌رود.

قرن بیست و یکم. جامعه آرام است و اهالی «سان آنجلس» از خشونت می پرهیزند. تا این که جنایتکاری به نام «سایمن فلیکس» (اسنایپس) پس از این که سی و پنج سال را به حالت انجماد گذرانده، به قید قول شرف آزاد می شود. اما او بلافاصله شروع به قتل و جنایت می کند و مقامات ناچار می شوند دشمن قدیمی «سایمن»، گروهبان پلیس، «جان اسپارتن» (استالون) را نیز از حالت انجماد خارج کنند...

گروهی از تروریست ها هواپیمای رئیس جمهور ایالات متحده، و خانواده اش را می ربایند و خانواده او را گروگان می گیرند. اما او که سابقا یک سرباز میدان جنگ بوده، تصمیم می گیرد با آن ها مقابله کند...

تريلري تلفني، که بايد آن را ادامه ي امروزي نمونه هاي کلاسيک اين ژانر مثل « ببخشید، شماره اشتباه گرفتید» (آناتول ليتواک، 1948) محسوب کرد. امتياز اصلي در به روز کردن موفق قراردادهاي ژانر را بايد نه به اليس کارگردان، بلکه به لري کوئن نويسنده ي داستان مبناي فيلم نامه به عنوان مؤلف واقعي فيلم داد. ـ داستان: لس آنجلسی. جواني به نام «رايان» (اوانز) از طريق تلفن هم راه خود، به طور اتفاقي، در جريان ربوده شدن «جسيکا مارتين» (بيسينگر) قرار مي گيرد. او با اين که نه «جسيکا» را مي شناسد و نه مي داند در کجا و براي چه گرفتار شده مي کوشد تا کمکش کند...