یک سناتور به نام رانسوم استادارد برای تشییع جنازه و تدفین مردی فقیر به شهر شینبون بازمی گردد و برای یک خبرنگار کنجکاو، داستان واقعی مردی که لیبرتی والانس را از پای درآورد را بازگو می کند.
ولدمورت قویتر شده و قدرتش در حال رشد است. در حال حاضر وزارت سحر و جادو و هاگوارتز در کنترل اوست. هری، رون و هرمیون تصمیم گرفتهاند کار دامبلدور را به پایان برسانند و بقیه جان پیچها را پیدا کنند تا ولدمورت را شکست بدهند. اما برای این سه نفر و بقیهٔ دنیای جادوگری امید کمی باقی مانده است.
یک سرباز انگلیسی به نام جان اسمیت، در سفرش برای تصرف مناطق بکر آمریکای جنوبی، با دختری از یک قبیله بومی سرخپوستی آشنا میشود. آن دو برخلاف تفاوتهای فرهنگ و رسوم قبیلهای به یکدیگر دل میبندند و…