تونی استارک یک نابغه مهندسی است. در جریان سفری به افغانستان برای نمایش یکی از تولیدات موشکی‌اش، اسیر می‌شود. او از دانش فناوری خود برای فرارش بهره می‌گیرد. اما پس از آزادی رفته رفته همین فناوری را برای اهداف بزرگتری بکار می‌گیرد.

«پو» پاندایی چاق و عاشق کونگ‌فو است. پدرش یک آشپز است و طبق رسم های قدیمی، پسر باید همان شغل پدر را ادامه دهد. ولی پو هیچ تمایلی به دنبال کردن شغل پدرش ندارد. استاد «اوگوای» دوست قدیمی استاد چی‌فو است. استاد اوگوای خواب می بیند که «تای لونگ» (شاگرد سابق استاد چی‌فو که ببری بسیار قوی و شیطانی و در زندان به سر می برد) از زندان بازگشته و هیچ‌کس قدرت مقابله با او را ندارد، جز جنگ‌جوی اژدها. اتفاقاً خواب او درست تعبیر شد و تای لونگ توانست از بزرگترین زندان چین فرار کند. روزی که قرار است مسابقه بین پنج شاگرد استاد «چی‌فو» برگذار شود تا جنگ‌‌جوی اژدها مشخّص شود، پو کاملاً اتّفاقی وارد محلّ مسابقه شده و استاد اوگوای او را به عنوان جنگ‌جوی اژدها معرّفی می کند. پو که از شدّت چاقی حتا نمی‌تواند نوک پای خود را ببیند، باید تای لونگ، ببر خبیث را شکست دهد.

«جان مکلین» (بروس ویلیس) به همراه یک مغازه دار مجبور می‌شود در بازی یک بمب گذار شرکت کند، اما در همین حال تمام نیویورک را برای پیدا کردن آن فرد زیر پا می‌گذارد.

ک تک‌تیرانداز ماهر برای مدتی است که در آرامش زندگی می کند ، تا اینکه از یک پاپوش برای کشتن شخصی سرشناس مطلع می شود. اکنون او که متهم اصلی پرونده شناخته شده است ، تصمیم می گیرد رد قاتل اصلی را بگیرد و دست عاملان اصلی را رو کند و…

سال ۱۹۴۲. آمریکا به تازگی وارد جنگ جهانی دوم شده، و «استیو راجرز» (کریس ایوانز) که در امتحان ورودی ارتش قبول نشده است،‌ در کمال نا امیدی به سر می برد. اما وقتی که او برای یک پروژه سری داوطلب می شود، همه چیز تغییر می کند. او تحت یک آزمایش فوق سری قرار می گیرد، و ناگهان بدن ضعیف او به طرزی باورنکردنی قدرتمند می شود...

افسر پلیس «جان مکلین» (بروس ویلیس) برای استقبال همسرش به فرودگاه می‌رود، ولی در آنجا متوجه می‌شود که یک گروه تروریستی در پی اشغال فرودگاه و هواپیما ربایی هستند. او با آنها درگیر شده و سرانجام با کمک پلیس موفق به خنثی ساختن عملیات آنها می‌شود.

«ویلیام تاچر» (لجر)، ملازم یک شوالیه ی قرن چهاردهمی، به طور اتفاقی جایگزین ارباب فقیرش می شود و به جای او در مسابقات نیزه بازی روی اسب شرکت می کند. «تاچر» در مسابقه برنده می شود و تصمیم می گیرد کار جدیدش را ادامه دهد...

مندی و الی به‌زودی صاحب بچه می‌شوند. مندی به قدری از این بابت هیجان زده است که دیگر به چیزی اهمیت نمی‌دهد. دیگو، حالا که مندی صاحب یک خانواده شده است می‌خواهد او را ترک کند. سید فهمیده است که گروه به‌زودی متلاشی می‌شود می‌خواهد برای خودش گروهی مستقل تشکیل دهد.

داستان اون به این گونه است که جان رمبو پس از گذشت سال ها و روزهای زیادی که ازجنگ ویتنام سپری شده به میان جنگل های کوهستانی در تایلند شمالی رفته اما جنگ های 60 ساله قبیله ای بین برمیه ها و کارن ها در مرز میانمار مشکلات زیادی رو برای اون ایجاد می کنه. سربازان سازمان ملل برای کمک به افرادی که آسیب دیدند تصمیم می گیرند که به این منطقه بیاند اما مشکلات زیادی برای اونا به وجود میاد .

یک گروه تروریستی که اصل عملکرد آن‌ها بر روی اینترنت است وارد به مرکز کنترل کل نیویورک شده و به نوعی تمام تلویزیون، آب و برق و گاز و مخابرات شهر را تحت کنترل خود در می‌آورد و دیگر هرگونه عکس‌العمل را از دیگران سلب می‌کند. افسر پلیس «جان مکلین» به همراه هکر جوانی سعی در نفوذ در این گروه و جلوگیری از خراب کاری‌های این گروه را دارد.

این فیلم در ادامه فیلم مومیایی که حوادث آن در سال ۱۹۳۵ بود اتفاق می افتد . فیلم نه سال بعد از حوادث قسمت اول آغاز می شود . اکنون اوکانل با ایوی اردواج کرده و با پسر ۹ ساله شان الکس در لندن زندگی می کنند . هنگامیکه گروهی از ماجراجویان ، جسد ایمهوتپ را در موزه لندن زنده می کنند ، مومیایی یکبار دیگر بر زمین قدم می گذارد و تصمیم دارد تا تلاشش را برای ابدی ماندن ، تکمیل کند . اما نیروی دیگری نیز در جهان آزاد شده است که در اثر یک آیین مصر قدیم ایجاد شده و قدرتمندتر از ایمهوتپ است . زمانیکه این دو نیرو با هم برخورد کنند ، سرنوشت دنیا نامشخص می شود . اکنون اوکانل می کوشد تا دنیا را از یک اتفاق غیر قابل توصیف و همچنین فرزندش را نجات دهد…

دکتر بروس بنر بخاطر تماس اشتباهی با اشعه گاما، هرگاه که ضربان قلبش بالا میرود، تبدیل به یک غول سبز خشمگین می شود. در همین حال یک سرباز نیز از همین تکنولوژی استفاده می کند تا با او مقابله کند.