آوريل سال ۱۸۶۱، عمارت عظيم تارا در آتلانتا. « اسكارت اوهارا » ( لى ) در مىيابد كه مرد رؤيايىاش، « اشلى ويلكس » ( هوارد ) به او علاقه اى ندارد و در صدد است با « ملانى هميلتن » ( د هاويلند ) ازدواج كند. اما از طرف ديگر « رت باتلر » ( گيبل ) عضو بدنام يك خانواده ى ثروتمند ساكن چارلستن دلباخته ى « اسكارلت » سرزنده مىشود و در او ويژگىهايى شبيه به خود پيدا مىكند.
اوایل قرن بیستم. «کارن دینسن» (اسرتیپ) که از محدودیت های اجتماعی به تنگ آمده، با «بارون برور بلیکس» (براندائر) ازدواج می کند. این دو قرار است دانمار را به مقصد یک مزرعه ی دام پروری در آفریقای شرقی ترک کنند. چندی بعد در راه سفر به نایروبی و ملحق شدن به «بارون»، «کارن» با ماجراجویی انگلیسی به نام «دنیس فینچ هاتن» (ردفورد) آشنا می شود...
دختری به نام «مارنی» (هدرن) که بیماری دزدی دارد در شرکت های مختلف استخدام می شود و دست به سرقت می زند مدیر یکی از این شرکت ها (کانری) با «مارنی» ازدواج می کند و با آگاهی از بیماری همسرش سعی می کند تا درباره ی گذشته اش اطلاعاتی به دست آورد...
راکی ( سیلوستر استالونه ) بعد از بردن مقابل آپولو در چند مسابقه دیگر نیز برنده میشود و وقت خود را صرف امور خیریه، خانواده و همسرش آدریان ( تالیا شیر ) میکند و قصد دارد خود را بازنشسته اعلام کند اما بوکسری بنام کلوبر برای راکی خط و نشان میکشد و خواهان یک مسایقه با اوست. میکی ( بورگس مردیت ) به راکی پیشنهاد میده تا با او مسابقه ندهد اما راکی که حریفش کلوبر را جدی نگرفته با تمرینات سبک خود را برای مسابقه آماده میکند. راکی مسابقه را می بازد و با مرگ میکی، آپولو ( کارل واترز ) مربی او شده تا راکی را برای مسابقه ای دیگر با کلوبر آماده کند…