در یکی از سالهای نخستین دهه 1340، شخصی به نام "مستر فرهان" وارد بندری دورافتاده در جنوب میشود تا ترتیب خروج تعدادی فراری سیاسی را از کشور بدهد. "ناخدا خورشید" یک دست که به کار قاچاق اشتغال دارد و آخرین محمولهاش به خاطر بدخواهی و دشمنی مرد ثروتمند بندر، "خواجه ماجد" نابودِ شده، این مأموریت را بر عهده میگیرد...