یک راکون به نام آرجی قصد دارد تمام ذخیره‌ی زمستانی دوستش که یک خرس است را بدزدد. اما حین این کار خرس از خواب بیدار می‌شود و آرجی که هول شده است باعث می‌شود که همه‌ی غذاها از غار که بالای کوه است سقوط کند و نابود شود. خرس او را تهدید می‌کند که اگر تا کامل شدن ماه غذاهایم را برنگرداندی تو را می‌خورم. آرجی حیران از غار خارج می‌شود و ناگهان گروهی از جانوران را می‌بیند و تصمیم می‌گیرد با تحریک آن‌ها که غذای انسان‌ها بسیار خوب است و… آن‌ها را وادار به جمع کردن غذا کند تا ناگهان شبانه فرار کند…

یک میخانه دار با استعداد از نیو یورک شغلی در یک بار در جامائیکا می گیرد و در آنجا عاشق دختری می شود ...