«اَدی» نه ساله است و مادر خود را از دست داده و به جز خاله‌اش کسی را ندارد که از او مراقبت کند. او در مراسم تدفین مادرش، با مرد شیادی به نام «موز» آشنا می‌شود که یکی از دوستان قدیمی مادرش است و برای رفتن به خانه‌ی خاله‌اش در «میزوری» با او همسفر می‌شود.

پاریس. «کازیمودو»، ناقوس زن بدشکل و بی قواره‌ی کلیسا نتردام، دل باخته‌ی دختری کولی به نام «اسمرالدا» می‌شود و جان او را نجات می‌دهد...