در سال‌هایی خیلی دور در کهکشانی خیلی دور آزادی خواهان در حال مبارزه با امپراتوری دیکتاتوری فضایی هستند. در همین فاصله «پرنسس لیا» (فیشر) اسیر معاون امپراتور می‌شود که «دارت ویدر» نام دارد. لیا مخفیانه ۲ روبات را همراه با پیامی به سیاره‌ی تاتوین می‌فرستد و این ۲ روبات به دست پسری به اسم «لوک» (همیل) می افتند و لوک همراه با «اوبی وان کنوبی» و ۲ روبات، و خلبانی شیاد به اسم «هان سولو» (هریسون فورد) برای نجات لیا اقدام می‌کنند...

یک نوجوان دبیرستانی خجالتی و ترسو بعد از اینکه توسط یک عنکبوت جهش یافته گزیده می‌شود، خصوصیاتی همانند عنکبوت‌ها در بدن خود مشاهده می‌کند. بعد از حادثه غم انگیزی که برای خانواده‌اش رخ می‌دهد، او تصمیم می‌گیرد از این توانایی‌های منحصر به فردش، همانند قهرمان‌ها در مقابل انسان‌های شرور استفاده کند.

«پیتر پارکر» (مگوایر) خود را از فعالیت‌های نجات بخش کنار کشیده و با زحمت درسش را در دانشگاه کلمبیا ادامه می‌دهد و کماکان به عنوان عکاسی نیمه وقت برای روزنامه‌ی «دیلی با گل» کار می‌کند. تا این که ناچار می‌شود برای مقابله با تهدیدات دانشمند دیوانه‌ای به نام «دکتر اکتاویوس» (مولینا) وارد عمل شود...

یک افسر پلیس به یک سازمان مخفی می‌پیوندد که حفظ نظم کرده و بر تعاملات فرازمینی‌ها بر روی زمین نظارت می‌کند.

«جان کنستانتین» به خاطر ارتباطش با موجودات ماورای طبیعی شهرت دارد. او به خاطر خودکشی یک بار به جهنم رفته است ، اما دوباره به زندگی بازگشته تا شاید با انجام اعمال خوب ، جایی در بهشت برایش پیدا شود. او بعد از داخل شدن در یک سری از ماجراها ، درمی یابد که شیاطین قصد دارند با شکستن محدودیت‌ها به دنیایی انسان‌ها وارد شوند و…

«ایتان هانت» باید با یک دلال اسلحه خطرناک رو در رو شود، در حالی که مجبور است هویت‌اش را مخفی نگه دارد.

«پیتر پارکر» (مگوایر) هنوز برای روزنامه‌ی «دیلی باگل» کار می‌کند و هنوز آماده است تا در هیئت «اسپایدر من» به کمک مردم بشتابد. تا این که یک توده‌ی سیاه رنگ ماورای زمینی خود را به بدن او می‌چسباند و «پیتر» را متوجه نیمه‌ی تاریک وجودش می‌کند. به این ترتیب یک «اسپایدر من» خشن و بی رحم پا به عرصه می‌گذارد...

یک مامور به سیدنی فرستاده می شود تا ژن ویرایش شده یک بیماری بنام «چیمرا» را بیابد و نابود کند.

شهری امریکایی، زمان حال. «پیشنس فیلیپس» (فیلیپ) در قسمت تبلیغات کارخانه ی سازنده ی لوازم آرایش هدیر کار می کند. او از تأثیرات مضر یک نوع کرم پوست مطلع می شود و کمی بعد، برای جلوگیری از افشای راز، به قتل می رسد. با این همه توسط یک گربه دوباره زنده می شود، در حالی که این بار دارای قابلیت های ادراکی و حسی و چابکی یک گربه شده است...