بیهتر، که از عشق ناامید است، عدنان، یک مرد مسن ثروتمند و مورد احترام را راهی برای خروج از باور رایجی می‌بیند که جامعه و مادر مادی‌گرایش به او داده‌اند. اما به‌زودی متوجه می‌شود که از توجه او راضی نیست و نیازهای دیگری دارد.

کوئین، مردی روان‌رنجور، مبتلا به یک بیماری بی‌خطر چشمی تشخیص داده می‌‌شود و کمی بعد زندگی او به هم می‌ریزد. او پس از آنکه همکار زیبایش، کلسی، اعتراف می‌کند که به او علاقه‌مند است؛ برنامه‌هایش برای پیشنهاد ازدواج به دوست‌‌دختر دیرینه‌اش، دوون، به حدس و قیاس قرار می‌دهد.پس از صحبت با بهترین دوستش، جیمسون، او به‌طرز ناشیانه‌ای سعی می‌کند شک و تردیدهای خود را به دوون توضیح دهد، اما پیشنهاد احتمالی او به جدایی منجر می‌شود. هنگامی که دوون به پاریس فرار می‌کند، کوئین به دنبال او می‌رود تا با آخرین تلاش خود "شخص مورد نظر" را دوباره به دست آورد.