کره جنوبی، سال ۱۹۸۶. برای دومین بار جسد یک زن، با دست و پای بسته، و در حالی که مورد تجاوز قرار گرفته پیدا میشود. دو کارآگاه پلیس محلی خشن و خیره سر مأمور رسیدگی به این پرونده شده و بدون هیچ ترفند خاصی، تنها با شکنجه و بازجویی مظنونین در کارشان جلو میروند. تا اینکه یک کارآگاه حرفهای از سئول میآید تا به آن دو در تحقیقات کمک کند. بعد از پیدا شدن سومین جسد زن، آنها سرنخهایی از این قاتل سریالی بهدست میآورند...
«هری دالتن» (برازنان)، زمین شناس متخصص آتش فشان ها، برای تحقیق به شهری نزدیک قله ی آتش فشان اینک خاموش دانته می رود و از نشانه هایی در می یابد که آتش فشان هنوز فعال است. شهردار شهر که مادری مجرد به نام «ریچل واندو» (همیلتن) است، حرف او را می پذیرد، اما دیگر مسئولان به دلیل توریستی بودن منطقه، حاضر نمی شوند مردم را به فرار از شهر وادارند.
یک قاتل حرفه ای به نام “مامور ۴۷″ موظف به مراقبت از یک مستخدم زن میشود که مورد هدف گروهی ناشناس با نام مستعار “سیندیکیت” قرار گرفته است. اما در طول ماموریت، این مامور ویژه متوجه می شود که این مستخدم خیلی فراتر از آن چیزی است که به نظر می رسد و بحث محافظت از او، وارد مرحله تازه ای میشود که مهمترین بخش آن پیدا کردن پدر و کشف راز اصل و نصب این زن است.