«پو» پاندایی چاق و عاشق کونگ‌فو است. پدرش یک آشپز است و طبق رسم های قدیمی، پسر باید همان شغل پدر را ادامه دهد. ولی پو هیچ تمایلی به دنبال کردن شغل پدرش ندارد. استاد «اوگوای» دوست قدیمی استاد چی‌فو است. استاد اوگوای خواب می بیند که «تای لونگ» (شاگرد سابق استاد چی‌فو که ببری بسیار قوی و شیطانی و در زندان به سر می برد) از زندان بازگشته و هیچ‌کس قدرت مقابله با او را ندارد، جز جنگ‌جوی اژدها. اتفاقاً خواب او درست تعبیر شد و تای لونگ توانست از بزرگترین زندان چین فرار کند. روزی که قرار است مسابقه بین پنج شاگرد استاد «چی‌فو» برگذار شود تا جنگ‌‌جوی اژدها مشخّص شود، پو کاملاً اتّفاقی وارد محلّ مسابقه شده و استاد اوگوای او را به عنوان جنگ‌جوی اژدها معرّفی می کند. پو که از شدّت چاقی حتا نمی‌تواند نوک پای خود را ببیند، باید تای لونگ، ببر خبیث را شکست دهد.

سالی و کنراد دو بچه‌ای هستند که زندگی‌شان یکنواخت شده ولی وقتی که یک گربه‌ی سخنگو را می‌بینند زندگی‌شان از این رو به آن رو می‌شود…