استان مردی در سده ۱۸ که در یک خانواده روستایی ساده به دنیا آمده‌است و با مادرش زندگی می‌کند، عاشق دختر عموی خود می‌شود، موفق به ازدواج با او نمی‌شود یه جنگ می‌رود و پس از آن اتفاقات زیادی در زندگی او پیش می‌آید، با یک دوشس بیوه برای ثروت او ازدواج می‌کند، و به این وسیله راه ترقی او باز می‌شود.

سارق جوانى، « بن هارپر » ( گریوز ) به جرم قتل اعدام مى‏‌شود اما به واعظ روان پریش، « هرى پوئل » ( میچم ) بروز نمى‏‌دهد كه پول سرقتى خود را كجا مخفى كرده است. « هرى » نیز پس از آزادى سراغ خانواده‏ ى « هارپر » مى‏‌رود و مى‏‌كوشد تا از جاى پول‏ها باخبر شود. پسر كوچك خانواده، « جان » ( چاپین ) مى‏‌داند كه پدرش پول‏ها را در عروسك خواهرش ( بروس ) مخفى كرده...

“ژان وال ژان “مردی فرانسوی که به خاطر سرقت نان دستگیر میشود از دست افسر پلیسی به نام “جاورت” فرار میکند. این تعقیب و گریز زندگی هردوی آنها را تحت تاثیر قرار می دهد…

“ژان والژان” که از زندان آزاد شده. آماده آغاز زندگی شرافتمندانه ای می شود.چند سال بعد او تبدیل به یک مالک پولدار می شود.قول او به فاحشه ای در حال مرگ مبنی بر نگهداری از فرزند او باعث به وجود امدن جریانی می شود که بازرسی که سالها در پی یافتن”والژان” است.او را پیدا کند.”والژان” اینبار به همراه یک کودک شروع به فرار از دست بازرس می کند. سالها بعد…

کاراگاه پوآرو در مورد قتل سرمایه داری تحقیق میکند که در قطار و به وسیله خنجری به قتل رسیده است، در حالیکه آن قطار به علت طوفان در کوههای صربستان متوقف شده است...

“ژان والژان” که متهم به جرم کوچکی شده، بقیه عمر خود را محکوم است و توسط افسر پلیس بی رحمی به نام “ژاور” تحت تعقیب است…

همانطور که برندگان جایزه نوبل به استکهلم می آیند برای دریافت جایزه های خود، زندگی خود را از راه های مختلف از بین می برند و تحریک می شوند.