در سال 1895 ، در یک شهر کوچک که توسط انقلاب مکزیک خراب شده است ، رهبر انقلاب آگولا و مردانش قتل عام مردم این شهر و سربازان پادگان نظامی را انجام می دهند. ده سال بعد آگولیا ، که یک کشیش اصلاح شده است ، یک زن تازه وارد را می بیند که به دنبال مسئولین قتل شوهرش این شهر توسط دون کارلوس فاسد اداره می شود که قول می دهد برای کمک به آلویرا افرادی را پیدا کند که همسرش را کشته اند ، در ازای پاداش طلایی که الویرا ارائه می دهد. دون کارلوس هیچ ایده ای ندارد که آگولیا کجاست یا آگولیا به نظر می رسد اما او آماده است برای جمع آوری پاداش طلایی ارائه شده توسط آلویرا ، هر کاری انجام دهد. با ورود ناگهانی ارتش مکزیک به رهبری یک سرهنگ بی رحمانه که چهره آن برای کشیش این شهر بسیار مشهور است پیچیده است.