یکسال از زمانیکه دکتر جاناتان کرین « معروف به مترسک » که بطور اسرارآمیزی ناپدید شد و همچنین نقشه های راس برای نابود کردن شهر گاتهام توسط بتمن خنثی شد، گذشته است. اکنون با تلاشهای بروس وین، بتمن و کمکهای ستوان حیمز گوردون و یک بازپرس قضایی جدید به اسم هاروی دنت که قصد ازدواج با راشل را دارد، مردم شهر احساس آرامش می کنند. اما این وضعیت پایدار نمی ماند زیرا یک جنایتکار روانی و بسیار باهوش به اسم جوکر با نقشه هایش می کوشد تا آرامش شهر را بهم زده و هرج و مرج و رعب و وحشت را در شهر حاکم کند و با اینکار بتمن را به مبارزه بطلبد. بتمن با کمک هاروی می کوشد تا هر طور شده جوکر را متوقف ساخته و او را در چنگال عدالت قرار دهد اما جوکر …
یک نوجوان دبیرستانی خجالتی و ترسو بعد از اینکه توسط یک عنکبوت جهش یافته گزیده میشود، خصوصیاتی همانند عنکبوتها در بدن خود مشاهده میکند. بعد از حادثه غم انگیزی که برای خانوادهاش رخ میدهد، او تصمیم میگیرد از این تواناییهای منحصر به فردش، همانند قهرمانها در مقابل انسانهای شرور استفاده کند.
«پیتر پارکر» (مگوایر) خود را از فعالیتهای نجات بخش کنار کشیده و با زحمت درسش را در دانشگاه کلمبیا ادامه میدهد و کماکان به عنوان عکاسی نیمه وقت برای روزنامهی «دیلی با گل» کار میکند. تا این که ناچار میشود برای مقابله با تهدیدات دانشمند دیوانهای به نام «دکتر اکتاویوس» (مولینا) وارد عمل شود...
یک افسر پلیس به یک سازمان مخفی میپیوندد که حفظ نظم کرده و بر تعاملات فرازمینیها بر روی زمین نظارت میکند.
پاریس. «کازیمودو»، ناقوس زن بدشکل و بی قوارهی کلیسا نتردام، دل باختهی دختری کولی به نام «اسمرالدا» میشود و جان او را نجات میدهد...
«جان کنستانتین» به خاطر ارتباطش با موجودات ماورای طبیعی شهرت دارد. او به خاطر خودکشی یک بار به جهنم رفته است ، اما دوباره به زندگی بازگشته تا شاید با انجام اعمال خوب ، جایی در بهشت برایش پیدا شود. او بعد از داخل شدن در یک سری از ماجراها ، درمی یابد که شیاطین قصد دارند با شکستن محدودیتها به دنیایی انسانها وارد شوند و…
«دون دیه گو د لاوگا» یا همان «زورو» (هاپکینز)، پس از قتل همسر و تصاحب دخترش، «النا» به دست دشمن و رقیبش، «دون رافائل مونته رو» (ویلسن)، میخواهد از او انتقام بگیرد. پس از تحمل بیست سال زندان، قهرمان افسانهای یک جوان گم نام و کم تجربه به نام «الخاندرو موری یتا» (باندارس) را تربیت میکند تا با «مونته رو» رو به رو شود.
«پیتر پارکر» (مگوایر) هنوز برای روزنامهی «دیلی باگل» کار میکند و هنوز آماده است تا در هیئت «اسپایدر من» به کمک مردم بشتابد. تا این که یک تودهی سیاه رنگ ماورای زمینی خود را به بدن او میچسباند و «پیتر» را متوجه نیمهی تاریک وجودش میکند. به این ترتیب یک «اسپایدر من» خشن و بی رحم پا به عرصه میگذارد...
زن جنگجویی بنام «الکترا» که بتازگی از مرگ نجات یافته، اکنون سعی دارد از یک پیرمرد و دخترش، در مقابل مامورانی که دارای قدرت های ماورای طبیعی هستند، محافظت کند...