داستان بر اساس زندگی واقعی و رویدادهای حقیقی هنری هیل، گنگستر مخوف سابق را روایت می‌کند. هنری از کودکی آرزو داشته یک گانگستر شود به‌طوری‌که گانگستر شدن را از رئیس جمهور آمریکا شدن بهتر می‌دانست. هنری جوان به عنوان صرفاً یک پیشخدمت و راننده برای سازمان جنایی نزدیک محله‌شان... ترجمه از رضا بهادری

"جان دوو"(کوین اسپیسی) قاتلی است که تصمیم گرفته است هفت نفر را که نماد هفت گناه کبیره هستند به قتل برساند. هدف او از این کار هشدار دادن به انسانهایی است که غرق در گناه روز خود را به شب می رسانند. مسئول پرونده این قتلها "دیوید میلز" (بردپیت) است، کاراگاه جوانی که تازه به نیویورک منتقل شده است. میلز با همکاری کاراگاه سامرست (مرگان فریمن) که در شرف بازنشستگی است قدم به قدم دوو را تعقیب می کنند اما حوادثی رخ می دهد که شرایط را تغییر می دهد. تغییری اساسی...

لئونارد شلبی (گای پیرس) بر اثر یک اتفاق، حافظه کوتاه مدت خود را از دست می‌دهد و با کمک یادداشت‌ها، خالکوبی‌ها و عکس‌هایش سعی می‌کند کسی که همسرش را کشته است پیدا کند و انتقام بگیرد.

داستان در مورد یک جوان بوکسور است که برای یک باند کار میکند که تمامی تبادلات یک بارانداز را زیر نظر دارند. جوان برای این باند همه کار میکند از قتل تا گوشمالی تا زمانی که با یک دختر جوان آشنا میشود و سعی میکند که از این باند بیرون بیاید، اما...

لس‌آنجلس. گروهی تروریست اداره‌ی مرکزی جدیدالتأسیس یک شرکت ژاپنی را تصرف می‌کنند و مهمانان شرکت کنندگان در مهمانی شب سال نو را به گروگان می‌گیرند. در این جا «جان مکلین» (ویلیس) پلیس نیویورکی، نبردی یک تنه را علیه مهاجمان آغاز می‌کند.

یک نوازنده ساكسیفونی بنام «فرد مادیسون» در آیفون خانه اش میشنود که "دیک لورنت مرده است". این پیام در ابتدا برای او بی مفهوم است. روزی همسرش بسته‌ای حاوی یک کاست ویدئو در جلو خانه پیدا می‌کند، وقتی با هم به تماشای آن مینشینند نمای بیرونی خانه خود را مبینند. آن دو حدس می‌زنند که فیلم را یک بنگاه معاملات ملکی فرستاده است. بعدتر فیلمی دیگر پیدا می‌کنند که اینبار علاوه بر نمای بیرون، وارد خانه شده و آنها را خوابیده در اتاق خواب نشان می‌دهد. نگران از این موضوع، به پلیس آگاهی می‌دهند. ماموران پلیس ناتوان از حل معما از آنها می خواهند ضریب امنیتی خانه را بالاتر ببرند...

در شهر لندن و در یک رستوران روسی یک باند مافیای روسی فعالیت می‌کند. ریاست این گروه بر عهده «سیمون» و پسر کله شقش «کریل» است. راننده کریل، «نیکلای» خود را به همه افراد ثابت می‌کند و تنها شرطی که باید بپذیرد فراموشی خانواده‌است گرچه خود او هم از این بابت ناراحت نیست زیرا نسبت به پدر و مادرش هیچ احساسی ندارد. نیکلای مرموزی که حتی خود کریل هم او را درست نمی‌شناسد، به سادگی دشمنان خانواده جدیدش را از بین می‌برد و پله‌های ترقی را طی می‌ کند، هرچند که هیچ کس هویت واقعی او را نمی‌داند.

«جیمز باند» (مور) و یک جاسوسه ی روسی «سرگرد آنیا آماسووا» (باخ)، برای مقابله با نقشه های «کارل استرومبرگ» (یورگنس)، روان پریش که قصد نابودی جهان را دارد، هم راه می شوند. «استرومبرگ» دستیار دو متر و بیست سانتیمتری دندان فولادی اش، «کوسه» (کیل) را به مصاف «باند» می فرستد...

«جیمز باند» (کانری) با پی گیری ماجرای قاچاق الماس در می یابد که دشمن دیرین، «بلوفلد» (گری) می خواهد با الماس، لیزر غول آسایی بسازد و پس از فرستادن آن به فضا، شهر واشینگتن را نشانه بگیرد...