ژاپن، قرن یازدهم. یک هیزمشکن (شیمورا)، یک راهب و یک مرد عامی، از باران به خرابههای دروازهی راشومون پناه میبرند و راهب داستان محاکمهای را که شاهد بوده با سه روایت تعریف میکند...
"آدام" بزرگترین برادر خانواده برای ازدواج به شهر می رود.او "مایلی" را متقاعد می کند که با او ازدواج کند.آنها با مزرعه خود باز می گردند.درست پس از بازگشت آنها شش برادر دیگر او تصمیم می گیرند ازدواج کنند...
برایتن بیچ نیویورک. «لنرد» (فینیکس) جوانی دل شکسته از رابطه ای ناموفق به نزد ناپدری مهربانش، «روبین» (ماشونوف) و همسر او، «روت» (روسلینی) بازگشته است. پدر و مادر که نگران افسردگی و تنهایی پسر هستند می کوشند تا دختر یکی از دوستان خانوادگی، «ساندرا» (شا) را با او آشنا کنند. البته «ساندرا» خیلی زود به «لنرد» علاقه مند می شود. اما..
یک پسر یتیم به همراه اژدهای جادوییاش وارد شهری میشود. اما پدر و مادر خواندهاش در تعقیب آنها هستند…