«بنجامین اِسپوزیتو» در حال نوشتن یک رمان است ولی اتفاقی که 25سال پیش افتاده، ذهنش را بهشدت درگیر کرده است. او که وکیل بود، پروندهی قتل یک زن را در دست داشت و در همان زمان، با زنی به نام «ایرِنه» نیز آشنا میشود و هر دو، تلاش بیوقفهای برای پیدا کردن قاتل، شروع میکنند.
"جزیرا" و دختر سیزده ساله اش "روزتا" از بمباران نیروهای متحدین در روم در دوران جنگ جهانی دوم می گریزند.آنها به دهکده ای که او به دنیا آمده سفر می کنند.در طول سفر و داخل دهکده مادر هر کاری از دستش بر می آید انجام می دهد تا از دخترش محافظت کند...