مردی به نام "گاسپارد" به شهری ساحلی می رود تا با "لنا" دختری که تصور می کند عاشقش است ملاقات کند. پس از مدت کوتاهی او با پیشخدمتی به نام "مارگات" برخورد می کند. او مدت زیادی را با "مارگات" سپری کرده و درباره احساسش نسبت به "لنا" با او صحبت می کند اما نسبت به گفتن حقیقت درباره حقیقت رابطه اش تردید دارد و...
در مکزیک ، دو پسر نوجوان و یک زن جوان در سالهای پایانی دههٔ سوم زندگیاش است. یک سفر جاده ای را آغاز می کنند و یکی دو چیز را در مورد زندگی ، دوستی ، رابطه جنسی و یکدیگر یاد می گیرند.