شش سارق (با نام‌های مستعار آقای سفید، آقای طلایی، آقای صورتی، آقای نارنجی، آقای آبی و آقای قهوه‌ای) از طرف گنگستری به نام 'جو کپت و پسرش ادی برای سرقت از یک فروشگاه الماس‌فروشی اجیر می‌شوند. هیچگاه صحنهٔ اصلی دزدی نشان داده نمی‌شود و بیننده فقط حوادث پیش و پس از آن را می‌بیند. از بین سارقان، آقای آبی و قهوه‌ای در حین دزدی کشته می‌شوند و آقای نارنجی نیز زخمی می‌شود. آن‌ها متوجه می‌شوند یک نفر آن‌ها را لُو داده است زیرا پلیس‌ها در آنجا کمین کرده بودند. هر کدام از اعضا در پی پیدا کردن کسی است که آن‌ها رو لو داده است.

در فیلم «نابودگر ۲: روز رستاخیز» باری دیگر یک شکارچی از زمان آینده، برای شکار جان کارنر به زمان فعل می آید. از زمان هولوکاست اتمی سال ۱۹۹۷ توسط ماشین ها و علیه انسان ها، تنها یک مرد باقی مانده که می تواند در وضعیت بحرانی انسان ها تغییری به وجود آورد و او کسی نیست جز جان کارنر که در این فیلم یک نوجوان بیشتر نیست اما قرار است در آینده و پس از فاجعه مذکور، رهبری انسان های باقی مانده در برابر ماشین ها را عهده دار باشد.

سه مرد به اسمهای «جیمی» (شان پن) ، «شان» (کوین باکون) و «دیو» (تیم رابینز) از زمان کودکی در یک محله آرام در شهر بوستون بزرگ شده و با هم دوست بوده اند. اکنون بعد از مدت ها، با به قتل رسیدن دختر جیمی، سرنوشت دوباره آن ها را گرد هم میاورد. شان که یک کارآگاه پلیس است، مسئولیت تحقیق روی این قتل را بر عهده دارد. او شواهد و مدارک وحشتناکی در این باره پیدا می کند و ...

دختری جوان در شهر کوچک آلاسکا کشته می‌شود و یک کارآگاه از شهری دیگر برای بررسی این قتل به آلاسکا می‌آید. کارآگاه ویل دورمر با بازی پاچینو زمانی که سعی دارد که مظنون را دستگیر کند به صورت تصادفی به همکارش شلیک می‌کند. او به جای این که این اتفاق را تایید کند، عذری می‌تراشد و می‌گوید جای دیگری بوده است. اما طفره رفتن از تایید این قتل عذاب وجدان و احساس گناه او را برای کشته شدن همکارش بیشتر می‌کند. او حالا نه تنها باید معمای قتل را حل کند بلکه باید با عذاب وجدانش کنار بیاید و با تهدیدات کسی که ناظر قتل بوده است هم مقابله کند. الی بر با بازی هیلاری سوانک هم کارآگاه محلی است که تحقیق برای پیدا کردن قاتل همکارشان را پی گرفته است. کسی که ویل دومر باید از چنگ او هم خلاصی یابد.

از زمانی که کانر توانست با کمک نابودگر از دست روبات جیوه ای جان سالم بدر ببرد ۱۰ سال می گذرد او هم اکنون ۲۵ سال دارد مادر او کشته شده و او تنها زندگی می کند ، کانر زندگی سختی دارد نه خانه ای و نه کاری .تی ایکس پیشرفته ترین روبات انسان پا به کره زمین می گذارد و قصد دارد با کشتن جان کانر زمین را از بین ببرد ، کانر قرار است در آینده فرمانده نیروهای زمینی شود که بر علیه روبات ها به جنگ می پردازند .نابودگر به زمین باز می گردد و این بار قصد دارد به هر طریق ممکن جان کانر را از مرگ نجات دهد در این بین جان کانر با دختری که سالها پیش با او همکلاسی بوده آشنا می شود آنها قرار است بعد ها با هم ازدواج کنند . نابودگر بعد از دشواری زیاد تی ایس را از بین می برد و خود نیز ار بین می رود . جان کانر همراه دوست دختر خود به پناهگاهی می روند که سالها پیش برای جنگهای اتمی درست شده است . در این هنگام روباتها به سیستم اتمی جهان نفوذ کرده و جنگ اتمی را آغاز می کنند.