زوجی پیر (ریو و هیگاشیاما) به توکیو می‌آیند تا از پسر پزشک‌شان «یامامورا» و دختری (سوگیمورا) که صاحب آرایشگاه است دیدن کنند. آنان به قدری گرفتارند که نمی‌توانند به پدر و مادر خود رسیدگی کنند. تنها کسی که در توکیو وقت خود را صرف رسیدگی به زوج پیر می‌کند، بیوه‌ی پسر در جنگ کشته شده‌شان (هارا) است...

مار بزرگی حافظه خود را در حالی که به یک زن تبدیل می‌شود از دست می‌دهد و عاشق یک شکارچی اژدها می‌شود...‌

هنگ کنگ ۱۹۶۰، یودی پسر جوان و خوشتیپ توسط یک پیر فاحشه بزرگ شده است. زن که امیدوار است یودی را برای خود داشته باشد از فاش کردن اسم مادر واقعیش امتناع می کند. یودی در شهر به عنوان کسی که قلب دختران را ربوده و می شکند شناخته می شود. دو دختر به دام او می افتند که یودی با این دو ماجراهایی دارد...