«میشل پوآكار» ( بلموندو )، مردى جوان، بى قید و بند و بیكار، روزى پلیسى را مى كشد. سپس در پاریس با « پاتریشا فرانچینى » ( سیبرگ )، مهاجر آمریكایى آشنا مى شود. میشل به پاتریشا پیشنهاد مى كند كه با هم به ایتالیا فرار كنند. اما...
«سندی» و «دنی» در تعطیلات تابستانی عاشق یکدیگر می شوند، و بعد از آن در فصل مدارس می فهمند که هردو در یک دبیرستان هستند...
در نیویورک، دو پیرمرد - یک یهودی و یک آلمانی - در یک سانحه ی رانندگی کشته می شوند. برادر پیرمرد آلمانی، به نام «سل» (اولیویر) که از جنایتکاران زمان جنگ نازی هاست و صندوقچه ای از الماس (که از اردوگاه های مرگ جمع کرده) پیش برادرش به امانت داشته، به دنبال الماس ها می آید و خیلی زود با مأموری امریکایی به نام «داک لوی» (شایدر) درگیر می شود...