"گوستاو ارشنباخ" آهنگسازی است که پس از فشارهای حرفه ای و شخصی به خانه ای کنار ساحل ونیز برای استراحت می رود.اما او آرامشی پیدا نکرده و به سرعت به پسر نوجوانی که به همراه خانواده اش در تعطیلات به سر می برد جذب می شود...

یک رمان نویس و استاد دانشگاه سیاهپوست که آثارش به خاطر نداشتن کلیشه های رایج درباره جامعه سیاهپوستان فروش خوبی ندارد، از روی خشم تصمیم می گیرد با نام مستعار اثری منتشر کند که به شکلی افراطی سرشار از این کلیشه ها و باورهای عامیانه است.