در شهر هالوین که کار تک تک شهروندان آنها ساختن شوخیهای ترسناک مخصوص شب هالوین است، جک که پادشاه کدوتنبلهای ترسناک و شوخیساز محبوب شهر است از یکنواختی هالوین احساس خستگی میکند و هنگامی که تصادفا وارد شهر مخصوص عید خوش کریسمس می شود، با استفاده از ایدههای عجیب، تصمیم میگیرد که کریسمس و هالوین را با هم پیوند بزند. او بابانوئل را میرباید و خودش را به جای او میگذارد…
شرک غولی است که در یک جنگل سرسبز در آرامش و سکوت زندگی میکند، تا اینکه مأموران پادشاه به منطقهای نزدیک او میآیند و از مردم چیزهای عجیبشان میخواهند، پیرزنی الاغش را میدهد و ادعا میکند ...
گرینچ ناراحت و خشمگین است و فکر اینکه اهالی دهکده قرار است حسابی کریسمس امسال را خوش بگذرانند او را آزار میدهد. او نقشهای میچیند تا تمامی تجهیزات جشن کریسمس را از دهکده بدزدد و خیالش راحت شود که مردم دهکده کریسمسی غمگین، خواهند داشت. بنابراین خودش را در نقش پاپانوئل جا میزند و…