یک گانگستر یهودی پس از سی سال به قسمت شرقی شهر منهتن برمیگردد تا با خاطرات و تلخیهای دوران گذشتهی خود روبرو شود.
در جریان جنگ جهانی دوم، گروهی از سربازان امریکایی به پشت خطوط دشمن نفوذ می کنند تا یک سرباز چترباز بنام رایان، که تمام برادرانش در جنگ کشته شدهاند، را نجات دهند.
در مرکز کشوری، «منطقهی» مرموزی پدیدار میشود که به نظر میرسد نتیجهی سقوط یک شهاب سنگ یا سفینههای فضایی باشد. «استاکر» (کایدانوفسکی) یکی از افرادی که به عنوان راهنمای آدمهای کنجکاو به منطقه راه یافته تصمیم دارد بدون اعتنا به قوانین، در قبال دریافت پول، دو مرد را به آن جا ببرد.
در دیری که روی دریاچهای شناور است، پسربچهای زیر نظر راهب بودایی پیری آموزش میبیند. سالها میگذرد و پسر بچه، که حالا راهبی هفده ساله شده به دختر بیماری که مادرش او را به معبد آورده، دل میبازد و در پی دختر میرود. سالها بعد راهب که سی سال از عمرش گذشته، از چنگ قانون میگریزد و به معبد پناه میبرد؛ چون به خاطر دختر - که او را ترک کرده - مرتکب قتل شده است. اما پلیس او را دستگیر میکند. چند سالی دیگر نیز میگذرد و همان راهب، حالا چهل و خردهای ساله، به دیر باز میگردد...
«ویلیام پریش» (هاپکینز) مردی است بسیار ثروتمند و ذی نفوذ که یک امپراتوری چند رسانه ای جهانی را سرپرستی می کند. او یک شب علایم سکته ی قلبی را در خود احساس می کند و مردی اسرارآمیز و بیگانه به نام «جو بلک» (پیت)، که در اصل ملک الموت است، به دیدار او می آید...
در اواخر تابستان 1944، ژنرال بریتانیایی براونینگ طرحی را که توسط فیلد مارشال مونتگومری تهیه شده بود، به فرماندهان خود فاش کرد. پس از آن، 35000 چترباز متفقین باید به پشت خطوط آلمان در هلند بپرند، شش پل مهم راین را اشغال کرده و نگه دارند تا زمانی که نیروهای زمینی بعدی بتوانند به آنها بپیوندند. به این ترتیب امید است که آنها بتوانند به سرعت از شمال به منطقه روهر برسند و قبل از کریسمس به جنگ پایان دهند....../. مترجم : yavar.love