تامی که تفنگدار سابق نیروی دریایی است بعد از مدت‌ها به کشورش بازمی‌گردد و به خانه پدرش می‌رود که پیش تر مردی دائم‌الخمر بوده و اکنون توبه کرده و تبدیل به مردی مذهبی شده که مدام کلیسا می‌رود. تامی از پدرش که در دوران جوانی مثل خودش عضو ارتش بوده می‌خواهد که به او در تمرینات سختی که برای شرکت در مسابقات «هنرهای رزمی ترکیبی» آغاز می‌کند کمک کند. از آن طرف برندون که برادر تامی می‌باشد و مدت هاست رابطه اش را با او قطع کرده بخاطر جور کردن پول اجاره خانه‌اش چاره‌ای نمی‌بیند جز اینکه دوباره به رینگ بازگردد و این مسئله دو برادر را رو به روی یک دیگر قرار می‌دهد. این در حالی است که رابطه برندون و تامی مدت هاست به سردی گراییده و هرکدام دیگری را مقصر اتفاق تلخی که برای مادرشان افتاده می‌دانند…