مردی که در هنرهای رزمی مهارت بالایی دارد، قبول می کند که برای جاسوسی به دعوت یکی از تبهکاران بزرگ، برای شرکت در مسابقه رزمی پاسخ مثبت دهد. گرچه او از پذیرفتن این دعوت، اهداف دیگری هم دارد.
تانگ لانگ به ایتالیا می رود تا به خویشاوندانش در گرداندن رستورانشان کمک کند. اوباش محله که تا بحال از خویشاوندان او باج می گرفتند، با آمدن لانگ در میابند که دیگر نمی توانند مانند سابق به کارشان ادامه دهند و از این رو رئیس آنها برای شکست دادن لانگ یک استاد رزمی آمریکایی را استخدام می کند.
«پو» پاندایی چاق و عاشق کونگفو است. پدرش یک آشپز است و طبق رسم های قدیمی، پسر باید همان شغل پدر را ادامه دهد. ولی پو هیچ تمایلی به دنبال کردن شغل پدرش ندارد. استاد «اوگوای» دوست قدیمی استاد چیفو است. استاد اوگوای خواب می بیند که «تای لونگ» (شاگرد سابق استاد چیفو که ببری بسیار قوی و شیطانی و در زندان به سر می برد) از زندان بازگشته و هیچکس قدرت مقابله با او را ندارد، جز جنگجوی اژدها. اتفاقاً خواب او درست تعبیر شد و تای لونگ توانست از بزرگترین زندان چین فرار کند. روزی که قرار است مسابقه بین پنج شاگرد استاد «چیفو» برگذار شود تا جنگجوی اژدها مشخّص شود، پو کاملاً اتّفاقی وارد محلّ مسابقه شده و استاد اوگوای او را به عنوان جنگجوی اژدها معرّفی می کند. پو که از شدّت چاقی حتا نمیتواند نوک پای خود را ببیند، باید تای لونگ، ببر خبیث را شکست دهد.
برای نجات پادشاهی خود از ارتش مردگان، گروهی از جنگجویان باید در سرزمینهای ممنوعه سفر کنند و با جانورانی ترسناک که فرمانروایی تاریک را خانه خود مینامند مبارزه کنند.
چهار ملت هر کدام با یک نشانه با سرنوشتی مشترک. ملتهای آب، خاک، باد و آتش. حدود صد سال پیش(با توجه به زمان فیلم) مردم در خوشی زندگی میکردند و همه چی بر وفق مراد بود. و قهرمانان و افرادی وجود داشتن که هر چهار عنصر رو کنترل میکردند و از ارواح برای ثبات دنیا کمک میگرفتند تا اینکه آواتار ناپدید میشود اکنون جنگ بین ملتها به مرحله سختی کشیده شده است. ملت آتش برای قدرتنمایی و تسلط بر همهی ملتها و شهرها و.. دست به کارهای وحشتناکی میزند و بعد قهرمانانی ظهور میکنند که تقدیرشان تغییر سرنوشت این جنگ است و اما آواتار برمیگردد ولی آواتار هر چهار عنصر را آموزش ندیده و فقط به یک عنصر باد دسترسی دارد و با دوستانش به دنبال آموزش عناصر چهارگانه میرود.