در یک شب زمستانی در باغ وحشی در فلوریدا وقتی حیوانات آنجا را به مقصد سیرک ترک می‌کردند، فیل مادری مدام در تب و تاب رسیدن فرزندش مدام به پشت سرش نگاه می‌کرد! آری او مادر دامبو قهرمان داستان بود. پستچی حامل دامبو در آسمان ابری آن شب راه را گم کرده بود و نتوانست به موقع خود را به باغ وحش برساند و این اتفاق وحشتناک سکوی پرتابی برای دامبو گشت و او اولین فیل پرنده جهان شد! آری دامبو تنها ماند و به خاطر گوش‌های پهنش مورد تمسخر فیل‌های دیگر قرار گرفت، تنها دوست او موش کوچکی به اسم تیموتی بود (که با دیدن گریه کردن‌های دامبو در خلوت، متاثر شده بود و قصد کمک کردن به او را داشت) ولی ناامید نشد تا سرانجام به کمک دوستانش به آنچه که می‌خواست رسید هر چند که خیلی دور از ذهن بود …

«وِین»، عضو نخبه سازمانی است که «پریپ و لندینگ» نام دارد و شغل آنها این است که قبل از بابانوئل به خانه‌ها وارد می‌شوند و آنجا را برای ورود او آماده می‌کنند تا او بتواند به سرعت به میلیون‌ها خانه سربزند. وین، در پی گرفتن ترفیع است اما به جای او همکار قبلی‌اش ترفیع می‌گیرد و در نتیجه او با یک تازه‌کار، به نام «لنی» همکار می‌شود. گرچه لنی، وین را تحسین می‌کند و می‌خواهد مثل او رفتار کند، اما در یکی از شب‌ها که آن دو قبل از بابانوئل برای سرکشی به یکی از خانه‌ها رفته بودند، وین که از ترفیع نگرفتن، هنوز ناراحت است، خرابکاری می‌کند و در نتیجه همه چیز به هم می‌ریزد، و لنی سعی می‌کند که خرابکاری‌های او را درست کند، ولی هر دو توی دردسر بزرگی می افتند! و حالا نوبت این است که با همکاری هم خرابکاری به وجود آمده را درست کنند…

یک شوالیه قصد دارد مخفیانه پادشاه ریچارد را از اسارت آزاد کرده و به تاج و تخت برگرداند...