ایتان هانت که به اشتباه مورد اتهام خیانتکاری قرار گرفته است، باید به تنهایی تلاش کند و بدون کمک سازمان، جاسوس واقعی را پیدا کند.

دونن نوت بیشتر زندگی‌اش را به عنوان سرباز در میدان‌های جنگ گذرانده. پس از پایان جنگ جهانی او به شهر الیمپیوس برای داشتن زندگی آرامی می‌رود و می‌فهمد که در تلاشی برای حفاظت از نسل انسان‌ها در جنگ‌های آینده، نسل‌هایی از انسان بیوروید خلق شده‌اند که احساسی ندارند و به همین دلیل نمی‌توانند به دیگران آسیبی برسانند. وی نیز این موضوع را کشف کرد که تعدادی دوست ندارند با آنها زندگی کنند. بسیاری از انسان‌ها با بیوریودها به عنوان گونه‌ی پست برخورد می‌کنند و آنها را تهدیدی برای آینده‌ی خود می‌دانند. نظام کنترل انسان‌ها در جستجوی بیوریودهایی است که فساد ایجاد کرده‌اند. دونن برای برقراری دوباره‌ی صلح در جهان انتخاب شده. در این راه او از معشوقه‌ی قبلی خود، بریاریوس کمک گرفت. به ریا رئوس در جنگ قبلی بدنش را از دست داده بود و کشته شده بود و حالا به یک سایبورگ یعنی یک مغز در یک بدن مصنوعی تبدیل شده بود. و حالا انسان‌ها باید برای بقای نسلشان تلاش کنند…

«جان ماتریکس» (شوارتزینگر)، رئیس سابق یک گروه عملیات مخفی ارتش امریکا، بازنشسته شده و می خواهد زندگی آرامی را دور از شهر بگذراند. اما «ژنرال کربی» (اولسن)، رئیس سابقش، به او خبر می دهد که کسی در حال کشتن اعضای گروه او است، و بعدتر دخترش، «جنی» (میلانو) نیز ربوده می شود و جان باید برای نجات دختر خود دست به کار شود و یک تنه با یک ارتش مبارزه کند…

درباره زنی است که بعد از نادیده گرفته شدن خواسته‌هایش توسط پلیس مبنی بر دستگیری مردی که باعث قتل شوهرش شده؛ خودش تصمیم به اجرای قانون می‌گیرد که برایش دستگیری به اتهام قتل و عاشق یک افسر پلیس شدن را ببار می‌آورد…

"جک کوئین" مامور ضد تروریستی هدف خود "استاورس" را در آخرین ماموریت خود گم می کند.او به "کلونی" گروهی از آدمکشانی که همه تصور می کنند مرده اند فرستاده می شود.او از آنجا فرار کرده و به کمک "یاز" یک دلال اسلحه به دنبال آخرین ماموریت خود می رود...