«لِستر» نزدیک به 14سال است که برای مجله‌ای مطلب می‌نویسد. او که از شرایط شغلی خود ناراضیست در زندگی زناشویی و خانوادگی خود نیز دچار مشکل می‌باشد و نمی‌تواند با همسر و دخترش ارتباط برقرار کند. درحالیکه «لِستر» انگیزه‌اش را کاملا از دست داده، به صورت اتفاقی با دیدن دختری نوجوان به نام «آنجلا»، به او علاقمند شده و انگیزه‌ای برای زندگی پیدا می‌کند.

هری در چهارمین سال تحصیلش، به طور مرموزی به عنوان یکی از مسابقه‌دهندگان در یک رقابت خطرناک میان سه مدرسه‌ی جادوگری انتخاب می‌شود.

به یک پسر نوجوان دبیرستانی فرصتی داده شده تا برای مجله «رولینگ استون» در مورد یک گروه راک، مقاله‌ای بنویسد، آن هم در حالی که قرار است به همراه این گروه راک به یک سفر برای اجرای کنسرت جدیدشان برود.

در مکزیک ، دو پسر نوجوان و یک زن جوان در سال‌های پایانی دههٔ سوم زندگی‌اش است. یک سفر جاده ای را آغاز می کنند و یکی دو چیز را در مورد زندگی ، دوستی ، رابطه جنسی و یکدیگر یاد می گیرند.