داستان پویانمایی به شهر پاریس و سال ۱۹۱۰ باز میگردد. زنی دارای یک گربهٔ مادر و چندین بچهگربه میباشد که در بهترین شرایط زندگی میکنند. وی علاوه بر این گربهها خدمتکاری به نام ادگار نیز دارد و این اشخاص تنها کسانی میباشند که همراه وی هستند، وی با فراخواندن وکیلش و تنظیم وصیعتنامهاش مبنی بر اعطای کل اموالش پس از مرگ به گربهها و متوجهشدن این موضوع از سوی ادگار باعث میشود که ادگار به فکر نابودی گربهها بیفتد و آنان را در شبی میدزد و به مکان دوردستی در بیرون از شهر میبرد؛ این گربهها پس از این درصدد بازگشت به پاریس و خانهٔ صاحبشان بر میآیند و در راه با گربهٔ نری بهنام اومالی آشنا میشوند که…
مردی که قرار است مرگش به زودی فرا برسد، در آخرین روزهای عمرش تصمیم می گیرد با تمام دوستان قدیمی اش، معشوقه هایش، همسر سابقش، و همینطور پسرش تجدید دیدار کند...
زمانی که صاحب مزرعه اقدام به ترک مزرعهاش میکند، حیوانات مزرعه شروع میکنند به بازی کردن و آواز خواندن و رقصیدن. اما اوضاع نمیتواند تا ابد به همین شکل ادامه یابد. نهایتا کسی باید پا پیش بگذارد و امورات مزرعه را در غیاب صاحبش اداره کند…
حالا دیگر استوارت جزو اعضای خانواده شده است اما با این حال کمی احساس تنهایی میکند تا اینکه با یک قناری به نام مارگالو آشنا میشود. این دوستی ادامه مییابد اما یکی از روزها خبری از مارگالو نمیشود به همین علت استوارت تصمیم میگیرد با کمک خانوادهاش و اسنوبل مارگالو را پیدا کند…
«ارین گرنت» ( دمی مور ) بعد از جدایی از همسرش، سرپرستی دختر کوچکش را از دست می دهد. او در تلاش برای پول در آوردن، در یک کلوب شبانه بعنوان رقاص کار می کند. درگیری بین یک نماینده مجلس، و یکی از اعضای کلوب باعث می شود که فرصتی برای او بوجود بیاید تا...